امروزم را همینطور الک کردم و دور انداختم و خودم هم گوشه ای نشستم و عبورش را نگریستم، مثل همه ی چیزهایی که یک روز تصمیم گرفته بودم از دستشان بدم، چقدر از خودم دور شده ام، هی خودم را پیدا و گم میکنم، از مواجه شدن میترسم، از نگاه کردن مستقیم به چشمهای خودم. از اینکه میدانم خسته است و دوباره باید حرکت کند، کاش مرا ببخشی که مدام برایت مسیر میکشم و نمیگویم انتها کجاست منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

پورتال و سایت تفریحی خبری ایرانیان دنا دکور کلینیک دندانپزشکی | ونیر | امپلنت پورتال و سایت تفریحی خبری ایرانیان دانلود فیلم ایرانی همه چی موجوده فروشگاه خرید اینترنتی دونفره 2019 مطالب روز dahato